به گزارش قدس آنلاین، فاصله ذهنی نسل ها زیاد شده، در گذشته هر ۳۰ سال یک بار نسل تغییر می کرد؛ اما در دوره کنونی هر پنج سال یک بار نسل عوض میشود. در سال های اخیر دیدگاهی با ارائه برخی نمونه ها و واقعیت های تلخ ارائه شده و ایجاد شکاف میان نسل جوان جامعه ما با نسل پیشین را ادعا کرده و سپس با فرض قطعی بودن این شکاف، به استنتاج های منفی و انفعالی می پردازد.
در این دیدگاه که گاه با استدلال های به ظاهر علمی و منطقی مطرح می شود، شکاف نسل ها غالباً نه به عنوان یک آسیب فرهنگی که در حد یک ضرورت طبیعی در گذر زمان تبیین شده و پذیرش و قبول آن توصیه میگردد. تأمل در این دیدگاه و قرائن و ادله ای که معمولاً برای اثبات آن بدان تکیه می شود، نقدها و نظرات متفاوتی را برانگیخته است.
شکاف یا گسست، فاصله ای است ژرف که ناشی از قطع پیوندها و روابط بین نسلی است. عرصه های شکاف نه در مشترکات طبیعی و تاریخی یک جامعه، که در مشترکات فرهنگی تعریف می شود. اگر در عناصر اصلی و اصیل فرهنگی یک جامعه، در گذر زمان و تبدّل نسل ها خلل های عمیق ایجاد گردد آن چنان که چارچوب اصلی فرهنگی جامعه را دچار تغییر و آسیب سازد، می توان سخن از شکاف به میان آورد.
فاصله و تفاوتی که میان نسل جوان جامعه ما با نسل پیشین احساس می شود، ناشی از عوامل گوناگونی است که برخی طبیعی و برخی ناشی از شرایط خاص جامعه و جهان کنونی ما است. ازجمله اقتضائات سنّی که هر انسانی در دوران های مختلف سنی خود، اقتضائات و شرایط خاصی دارد که در نوع خواست ها، رفتارها و نگرش های او مؤثر خواهد بود. بخشی از تفاوت ها و فاصله های بین نسلی ناشی از تفاوت های سنی است که نه به تفاوت دو نسل، بلکه به تفاوت های دو مرحله سنی از هر انسان مربوط می شود.
نباید فراموش کرد آنچه در دو دهه اخیر در عرصه هجوم گسترده فرهنگی و رشد فناوری ارتباطات حاصل شده، کم و بیش فرهنگ همه جوامع را تحت تأثیر خود قرار داده است. این پدیده نوظهور و جدیدی است که مواجهه با آن و رسیدن به نقطه تعادل در برخورد با آثار آن، به تجربه و زمان نیاز دارد. ممکن است در آغاز پیامدهای منفی پیش بینی نشده این مواجهه، بسیار نگران کننده باشد و به بروز فاصله های به ظاهر ژرف میان نسل جوان، با اصالت های فرهنگی او بیانجامد، ولی به نظر می رسد رسیدن به نقطه تعادل، این نگرانی ها را می تواند برطرف سازد.
از سویی، بدیهی است در هر نسلی، اگر اکثریتی هم پایبند به ارزش ها باشند، اقلیتی در همان نسل در جهت مخالف قرار دارند. بنابراین عدم التزام بعضی از جوانان نسبت به ارزش ها و شاخص های فرهنگ خودی، مسئله جدیدی نباید تلقی شود زیرا نه ناشی از گسست بین نسلی، بلکه ناشی از تفاوت ها و تضادهای اعتقادی و فرهنگی است که به هر دلیل در هر جامعه ای وجود دارد و ملاک آن نه تفاوت نسلی بلکه تفاوت های اعتقادی و اخلاقی است.
برای واکاوی بهتر این مسئله و یافتن پاسخ این پرسش که آیا به راستی جامعه ما دچار شکاف نسلی شده، یا در حال نزدیک شدن به این مرحله است، به سراغ نظرات جامعه شناسان، پژوهشگران اجتماعی و روانشناسان رفته ایم.
اختلاف معناداری بین نسلهای جامعه ایرانی وجود ندارد
رسول پیرهادی، روانشناس در این رابطه به نتایج تحقیقاتی که در ایران انجام شده استناد کرده و می گوید: «شکاف نسلی به شکلی که گفته میشود وجود ندارد، یعنی ما اختلاف فرهنگی و اختلاف فکری زیادی بین نسل کنونی و نسل قبل نمیبینیم. ازجمله این تحقیقات، بررسی است که از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۴ در جامعه ایران انجام شده و نشان میدهد شکاف آنچنانی بین دو نسل وجود ندارد و عمدتاً سبک فرزند پروری بین دو نسل یکسان بوده است. بهطور کلی اختلاف معناداری بین نسلهای جامعه ایرانی وجود ندارد و اگر هم تفاوتی میبینیم در چیزهای بسیار کوچک است، مثلاً سن ازدواج، روابط دختر و پسر پیش از ازدواج، نوع پوشش و برخی از آداب و رسوم.
وی با بیان اینکه پژوهشهای دیگر نشان داده افسردگی در نسل جدید بیشتر شده است، می گوید: این مسئله الزاماً به خاطر سبک فرزند پروری نیست، بلکه میتواند متأثر از عوامل بیرونی همچون عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه باشد، درعینحال که خانواده نیز میتواند نقش زیادی در این زمینه داشته باشد. در واقع نحوه تعامل و گفت وگوی افراد در خانواده در کنار مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در این زمینه تأثیرگذار است؛ اما این موضوع را نمیتوان به تفاوت نسل ارتباط دارد. آنچه در جامعه امروز ایران میبینیم این است که اختلاف فاحشی در میان فرزندانی که در بستر یک خانواده رشد میکنند با والدین وجود ندارد، چون فرزندان غالباً فرهنگ خانواده را همراه خود دارند، اگرچه تفاوتهایی هم وجود دارد.
روح زمانه متناسب با نسل جدید
مهدی ژیانپور، جامعه شناس از زاویهای دیگر به موضوع شکاف نسلی پرداخته و توضیح می دهد: مفهومی که بحث نسلها را پیش میبرد بسیار تعیینکننده است. معتقدم به جای مفاهیمی همچون تفاوت، شکاف و گسست نسلی بهتر است از مواجهه نسلها صحبت کنیم. بهعنوان یک داده حداقلی و نقطه مورد اجماع، پذیرفتهایم که میان نسلها تفاوت وجود دارد و نسلهای مختلف بر مبنای این تفاوتها با هم مواجهه دارند. در این مواجهه رویکرد نسل قدیمیتر همیشه تعیین کننده است. به گمان من روح زمانه متناسب با نسل جدید است و مفاهیمی چون شکاف و گسست نسلی، داستان نسل قدیم است. از یک سو گفتمان نسل جدید تا چند سال بعد گفتمان غالب خواهد شد، و در سوی دیگر نسل قدیمیتر از منظر فضیلتهای اخلاقی و اجتماعی انتقاداتی به آنها دارند.
این جامعهشناس با بیان اینکه در مواجهه نسلها با همدیگر نسل قبل بایستی با اتخاذ رویکرد تعاملی و پذیرش تفاوتها پیگیر گفتوگوی مشترک باشد، عنوان می کند: به لحاظ تاریخی جامعه ما دچار نقص در گفتوگو است، درحالیکه اهل گفتوگو بودن یا نبودن از ویژگیهای فرهنگی یک ملت و درعینحال مهارتی است که باید یاد گرفته شود. در این ضعف تاریخی و فرهنگی هرچقدر به سمت نسلهای بعدی میرویم ممکن است این گفتوگوی میان نسلی بیشتر دچار خدشه شود، ضمن اینکه پیشرفت تکنولوژی و توسعه ارتباطات و اطلاعات نیز میتواند روزبهروز بیشتر به این گفتوگو صدمه وارد کند.
محسن طاهری، آینده پژوه، نیز بر این باور است که انسان معاصر قطعاً ارتباطات و اطلاعات بیشتری دارد که هر روز دامنه آن وسیعتر میشود، پس لاجرم تغییر و فاصله میان نسلها اتفاق میافتد، بنابراین نمیتوانیم بگوییم با موضوعی روبه رو هستیم که نمیدانیم مسئله شده یا هنوز مسئله نشده، به مرحله بحران رسیده یا نرسیده، و آیا باید برای مواجهه با آن باید طرح و برنامهای داشت؟
این استاد دانشگاه با اعتقاد بر اینکه هرچقدر به سمت آینده پیش برویم، چگالی تغییرات قابل ملاحظه در بازههای زمانی مختلف بیشتر میشود، اضافه می کند: بهعنوان نمونه میدانیم که در قرن چهاردهم میلادی ماشین چاپ اختراع شد و ۲۰۰ سال بعد از آن تلسکوپ اختراع شد، یعنی در این مدت اتفاق خاص دیگری نیفتاد و اگر کسی ۲۰۰ سال به عقب یا جلو برمیگشت میتوانست به راحتی زندگی کند. حالا تصور کنید نوجوان امروز اگر میتوانست با ماشین زمان به دهه ۶۰ برگردد آیا میتوانست زندگی کند؟ ممکن است چون ما در بطن ایجاد تغییر نیستیم متوجه بسیاری از این تغییرات نشویم، اما این تغییرات وجود دارد و چگالی و تعداد تغییرات در هر بازه زمانی بیشتر خواهد شد. بهعنوان نمونه پدر من سبک زندگی پدربزرگش را خوب میفهمید، اما برای من فهم سبک زندگی پدربزرگم سخت است و برای نوههای من بهشدت سختتر خواهد بود. پس بهمرور بازه زمانی نسلی که تجربه زیسته مشترک دارد کم میشود، به این معنی که در آینده با فردی که ۱۰ سال فاصله زمانی دارید کمتر حرف مشترکی دارید و حتی علایق، رؤیاها و اهداف شما بسیار متفاوت خواهد بود.
وی اما در پاسخ به بحث مطرح شده درباره اهمیت گفتوگو میان نسلها، می گوید: پذیرش گفتوگو در نسلهای جدید بیشتر شده و تساهل و تشریک مساعی در آنها بیشتر از نسلهای گذشته است. البته شاید این نسل کمتر گفتوگو کنند اما پذیرش آنها برای گفتوگو خیلی بیشتر از نسلهای قبل است. این یک واقعیت است که هرچقدر نسلها عقبتر برود میزان بدبینی آنها نسبت به دیگران بیشتر است، درحالیکه نسلهای جدید این چالش را ندارند.
آیا سرعت تغییر ابزارها که در شیوه شناخت و تعاملات ما نیز مؤثر است، چقدر در بنیادها تأثیر گذاشته است؟ پرسشی که مهدی ژیانپور، جامعه شناس در پاسخ به آن، با اذعان به تأثیر استفاده از تکنولوژی و گسترش روزافزون فناوری ارتباطات و اطلاعات بر سطوح بنیادیتر وجودی و اجتماعی به روایتی از نوشتن نیچه اشاره و اظهار می کند: زمانی که به دلیل کمسویی چشمها نوشتن برای نیچه سخت شد دوستانش ماشین تایپی برای او خریدند تا با آن بنویسد. بعد از مدتی یکی از دوستانش به او نامه نوشت و گفت متوجه هستی از وقتی به جای نوشتن از ماشین تایپ استفاده میکنی نوشتههایت متفاوت شده است. این یک مثال ساده برای اثبات این موضوع است که ابزارها حتی میتوانند مدل شناختی ما را تغییر دهند، کما اینکه در فضای اجتماعی نیز میبینیم که فضای حاکم بر روابط اجتماعی در اتوبوس خیلی متفاوت از مترو است، اما درعینحال گاهی مواقع ما نباید فریب تأثیرات تکنولوژی را بخوریم. تکنولوژی میتواند آنچه به آن میاندیشیم و باور داریم را تشدید کند، یعنی اگر در جهت راست حرکت میکنیم، تکنولوژی سرعت حرکت ما را بیشتر میکند؛ اما نمیتواند جهت حرکت ما را تغییر دهد و به سمت چپ متمایل کند. بر همین اساس، معتقدم در سطح بنیادها، یعنی باورها و اعتقادات در جامعه ایران تفاوت زیادی بین ۱۳۴۰ تا ۱۳۹۰ وجود ندارد و ردپای این موضوع را میتوان در محتواهایی همچون ادبیات عامه، مثلها و متلها دید.
محسن طاهری، آینده پژوه نیز بر این اعتقاد است که مدل تعلیم و تربیت کنونی برای نسل گذشته پاسخگو بود، درحالیکه نسل امروز بهواسطه پیشرفت تکنولوژی و دسترسی به اطلاعات گسترده، تفاوت زیادی با نسل قبلی دارد. به همین دلیل هرگونه دخالت ما برای مهندسی نسلهای آینده فاجعه به بار میآورد. گاهی از سر دلسوزی و دانسته یا نادانسته فکر میکنیم نسل جدید دارد از دست ما میرود! درحالیکه آنها سبک زندگی خودشان را دارند و در واقع آنچه ما فکر میکنیم از طرز فکر ما نشات میگیرد. در دنیای امروز ما توسط انبوهی از دادهها بمباران میشویم، درحالیکه قدرت تحلیل آن را نداریم. اینجاست که تفاوت ما با نسل جدید مشخص میشود؛ آنها میدانند کاری که ما انجام میدهیم اشتباه است و اصراری روی انجام آن ندارند اما ما هنوز نمیدانیم این کار اشتباه است!
وی توضیح می دهد: پدر و مادری که فرزند خود را به پزشک شدن اجبار میکنند به خاطر خلائی است که در زندگی خودشان داشتهاند و صرفاً با تقلید کورکورانه از فرزندشان میخواهند این راه را بروند، درحالیکه این نسل تا قبل از رسیدن به دانشگاه بسیار میداند، اگرچه ممکن است نتواند تحلیل کند، اما میداند و همین دانستن ممکن است باعث طغیان او شود. رسول پیرهادی نیز با تایید این دیدگاه، اذعان می کند: نسبت به این تغییرات در نسل جدید همیشه خوشبینم، بهویژه با توسعه فناوری ارتباطات و اطلاعات به نظر میرسد یک همگرایی جهانی اتفاق افتاده و تغییرات و رفتارهایی که در کشورهای دیگر اتفاق میافتد در کشور ما نیز در حال رخ دادن است. البته نمیتوانم مشخصاً بگوییم خوب یا بد است، اما معتقدم در مسیر رشد است و آنچه اهمیت دارد همین رشد انسان است.
وی با بیان اینکه تغییرات و تحولات اجتماعی همیشه وجود داشته، اما اینکه در بین نسلها اتفاق افتاده نیاز به بررسی دارد، تصریح می کند: برخی نظریهپردازان اعتقاد دارند ما چیزی به نام شکاف نسلی نداریم، بلکه تغییرات جامعه را داریم که پیشازاین هم وجود داشته و ادامه دارد، پس تفاوت نسلها را یک معضل نمیبینند، اما اینکه تلاش کنیم به نسل جدید جهت دهیم کار جالبی نیست. در واقع ما نباید تلاش کنیم آنچه میدانیم و باور داریم به نسل جدید منتقل کنیم، بلکه باید بستر را آماده کنیم تا جوانان خودشان انتخاب کنند. شاید به همین دلیل است که برخی روانشناسان اجتماعی میگویند اصلاً موضوع شکاف نسلی مطرح نیست، بلکه موضوع انتخاب نسل است.
این روانشناس خاطرنشان می کند: نسل جدید دارد انتخاب میکند چه رفتاری داشته باشد و این انتخاب متأثر از عوامل متعددی است مثل ارتباطات و دهکده جهانی. در این شرایط ما میتوانیم انتخاب نسل جدید را درک کنیم، درحالیکه آنچه موجب تعارض ما با نسل قبل میشود عدم درک متقابل است و متأسفانه روش ارتباطی ما بهگونهای است که اجازه نمیدهیم این درک متقابل اتفاق افتد.
مهدی ژیانپور، جامعه شناس اما با اظهار تردید در قطعی انگاشتن ارجحیت تمایلات نسل جدید بر نسلهای قبلی، با اشاره به تعبیر آلن دوباتن، فیلسوف سوئیسی-انگلیسی که معتقد است در دنیای امروز احمقها جای جاهلان را گرفتهاند، می گوید: پیشازاین ما با نسلی مواجه بودیم که کمتر میدانست، اما امروز به لطف تکنولوژی با نسلی مواجهیم که زندانی اطلاعات است؛ پر از خالی است و در حقیقت هیچچیز نمیداند. خطر این احمقها بیش از آن جاهلان است.
طاهری، آینده پژوه نیز با اشاره به انتخابهای نسل جدید، عنوان می کند: نسل آینده برخلاف ما، خود را با نسبتهای فامیلی معرفی نخواهند کرد. آنها یک ترم هویتی بهعنوان خودِ متصل دارند که بهواسطه اتصال در شبکههای مجازی خود را معرفی میکنند، مثلاً میگویند من عضوی از فلان شبکه اجتماعی هستم.
وی همچنین بر این مهم تاکید می کند: آنچه کمک میکند ما با کمترین اصطکاک امانتی که داریم به نسل بعد بدهیم گفتوگو است که اگر این گفتوگو شکل گیرد بدون اصطکاک میتوانیم امانت آینده را به صاحبان اصلی آن بدهیم، اما اگر گفتوگویی شکل نگیرد و آنچه تدوین شده را به نسل بعد دیکته کنیم، راه به جایی نمیبریم. معتقدم جامعه ایران بسیار اهل گفتوگو است و به شرطی که ناامیدی به آن تزریق نشود، میتوان به گفتوگوی سازنده میان نسلها و درون یک نسل بهشدت امیدوار بود.
همچنین مهدی ژیانپور لازمه گفتوگوی بین نسلها را شناخت تفاوتهای نسلی ازجمله مبانی هویتیابی نسلها دانسته و بیان می کند: هویتیابی انتسابی مبتنی بر خون و نژاد و قوم و قبیله بعدها به هویتیابی اکتسابی متکی بر شغل و مهارت تغییر کرد. در حال حاضر نیز هویتیابی در نسل جدید مبتنی بر مصرف در شکلهای گوناگون(کالا، زمان، مکان و بدن) است. این تفاوتها را باید بشناسیم، به رسمیت بشناسیم و اصرار نکنیم نسلهای جدید بیهویت هستند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه هیچ امتیاز و تضمینی برای کنترل نسلهای بعدی وجود ندارد، بیان می کند: میزان کنترل و دخالت ما در طول سالهای متمادی در همه سطوح افزایش یافته و لازم است به روحیه تسهیلگرانه برگردیم و با مراقبت کلی، اجازه دهیم هر انسانی خودش دست به انتخاب بزند.
رابطه تعاملی دوطرفه را با نسل جدید آغاز کنیم
ژیانپور درباره وجود پتانسیل گفتوگو در جامعه ایرانی، خاطرنشان می کند: مهارت اصلی گفتوگو، شنیدن است در واقع گفتوگو وقتی شکل میگیرد که به حرفهای هم گوش دهیم، اگرچه مخالف باشیم اما شروع به فکر کردن کنیم، و این نقطه ضعف ما است. باید بتوانیم رابطه تعاملی دوطرفه با نسل جدید داشته باشیم و نگاه سلسلهمراتبی را کنار بگذاریم، چون در هر سن و سالی با گفتوگو میتوانیم چیزهای زیادی یاد بگیریم. بین دو نسل، دو نگاه و عقیده مخالف هم میتواند تعامل شکل گیرد، اگرچه سخت، اما بسیار راهگشا است.
پیرهادی نیز گفتوگو را علاوه بر مهارت، یک هنر دانسته و عنوان می کند: گفتوگو دو مؤلفه گفتن و شنیدن دارد و همانطور که مهارت در شنیدن مهم است، مهارت در گفتن هم مهم است، اینکه من چطور نظر خودم را ابراز کنم تا شنیده شوم و چطور حرف بزنم تا افکار و احساساتم را بیان کنم. شنیدن مهارت مهمی است اما لزوماً به معنای تایید یا عدم تایید آدمها نیست، بلکه به معنای پذیرش تفاوت است.
این روانشناس با اشاره به اینکه درک واژه بسیار جالبی است که خیلی وقتها درست استفاده نمیشود، تصریح می کند: درک یعنی تفسیر پدیده و وقتی چیزی را درک میکنم یعنی تفسیر میکنم، تفسیر من وابسته به تجربیات من است و به همین دلیل درک ما از پدیدهها با همدیگر متفاوت است. درک متقابل یعنی من بتوانم خود را جای فرد مقابل بگذارم و از زاویه دید او نگاه کنم، درحالیکه معمولاً در گفتوگوها اصرار داریم خودمان را ابراز کنیم و وقتی حرفی میزنیم گوشهایمان بسته است و نمیشنویم و دائماً در حال ابراز خودمان هستیم. ممکن است این موضوع ریشه فرهنگی داشته باشد، چون از کودکی یاد گرفتهایم بچه نباید حرف بزند فقط باید به حرف بزرگتر گوش کند! بنابراین نه یاد میگیریم چطور حرف بزنیم و نه شنیدن را تمرین کردهایم.
پیرهادی با اعتقاد بر اینکه والدین باید برای درک متقابل پیشقدم شوند، گفت: ما نمیتوانیم از والدین بخواهیم همگام با رشد دانش و تکنولوژی پیش بیایند چون با افزایش سن توان یادگیری کاهش پیدا میکند، اما در کودکان این موضوع برعکس است. بر این اساس، ما نمیتوانیم از بزرگسالان بخواهیم برای درک متقابل نسل جدید، به دنبال یادگیری تکنولوژی بروند، چون اصل مسئله این نیست، بلکه مسئله ارتباط با نسل جدید است.
نویسنده: نادیا احمدی
منبع: رسالت
نظر شما